۱۳۸۷ اردیبهشت ۸, یکشنبه

نمایشگاه کتاب

آدرس انتشارات نگیما در نمایشگاه کتاب 21تهران
ضلع غربی شبستان
راهروی 24
شماره 3
انتشارات نگارو نیما( نگیما)

۱۳۸۷ فروردین ۲۶, دوشنبه

ادبیات کردی

گفتگو با فرياد شيري پيرامون ادبيات كردي
از آنجا كه شما به طور جدي در جريان تحولات شعري در اين يكي ، دو دهه ي اخير شعر فارسي فعاليت داشته ايد و علاوه بر چاپ چند مجموعه شعر ، گاهي نيز به نقد و تحليل شعر نيز پرداخته ايد ، انگار تمام توان خود را در خدمت سرودن و نوشتن شعر فارسي قرار داده ايد و به جز يك مجموعه شعر كُردي كه در سال 1382 منتشر كرديد ، تمايلي به سرودن شعر كُردي نداريد در صورتي كه زبان مادري شما كُردي است و شعر معاصر كُرد هم آنچنان كه خود تان به ترجمه و معرفي آن پرداخته ايد شعري جهاني است ؟
ـ همان طور كه خودتان اشاره كرديد فعاليت جدي من در حوزه شعر فارسي است ، اما با توجه به اين كه زبان مادري من كُردي است ، بي شك تمام شعرهاي فارسي ام پيش از سروده شدن در حوزه ي فكري و ذهني زبان مادري ام ـ يعني كُردي ـ شكل مي گيرند ولي چون من در سيستم نظام آموزشي زبان فارسي پرورش يافته ام ، در ناخودآگاه من به فارسي ترجمه شده و سروده مي شوند. در حقيقت من در شعرهاي فارسي يي كه سروده ام مترجم ذهنيت كُردي خودم بوده ام . پس من همه ي شعرهايم را قبل از هرچيزي به زبان كُردي مي سرايم.
ـ ببينيد براي من مهم نيست كه دارم به چه زباني مي نويسم ، مهم اين است كه از چه انديشه اي برخوردارم و چه دارم مي نويسم و نيز اين كه براي چه كسي مي نويسم. زبان مادري من يكي از گويش هاي زبان كُردي است ( تلفيقي از گويش كلهري و لكي ) كه موقع مكتوب شدن با رسم الخط كُردي استانداردي كه هم اكنون رايج است تضاد دارد و برخي آواها و ... در آن موجود است كه موقع مكتوب شدن شان دچار مشكل مي شويم و از طرفي مخاطبان من در اين حوزه ي زبان كُردي هنوز هيچ آشنايي با رسم الخط كُردي و دستور زبان كُردي ندارند . خوب با توجه به همه ي اين مشكلات طبيعي است كه من راحت ترم وقتي به فارسي مي نويسم. اما ما بيكار ننشسته ايم و كانوني به نام » باشور « تشكيل داده ايم و تصميم داريم مشكلاتي كه گويش هاي جنوب حوزه ي زبان كُردي با آن مواجه اند مورد بررسي قرار دهيم و راهكارهايي براي بهبود رسم الخط و دستور زبان كُردي پيدا كنيم و اين ها همه نياز به زمان و تلاش مستمر دارد
ـ قبل از هر چيز بد نيست به چند ديدگاه و نظر مختلف در مورد ترجمه شعر اشاره كنم و در نهايت ديدگاه خودم نسبت به اين كار . خوب ، برخي معتقدند كه شعر ترجمه ناپذير است كه به نظر من اين نمايانگر نگاه ترجمه ي تحت اللفظي و به نوعي برگردان شعري است كه به انتخاب كلمه به عنوان واحد ترجمه اعتقاددارند و من اصلاً اين نگاه را نمي پسندم. » آدونيس « شاعر مطرح عرب معتقد است كه كار ترجمه نوعي خيانت است و مترجم نيز خائني بيش نيست ، اما در عين حال وجود اين خائن را ضروري مي داندبله با شما موافقم و شايد به همين خاطر است كه شعرهاي شما از روح بومي و لحني خاص برخوردارند و اين يك امتياز براي شما به شمار مي رود. امتيازي كه باعث مي شود شعر شما شبيه شعر ديگر هم نسلانتان نباشد ، ولي خوب منظور من نوع ادبي مكتوب به زبان كُردي بود..شما تاكنون سه كتاب از شعر معاصر كُرد به فارسي ترجمه كرده ايد كه اين خدمت بزرگي است به شعر معاصر كُرد در جهت معرفي شدن در جامعه ي ادبي ايران ، مي خواستم از نحوه ي ترجمه و انتخاب شعرها و در كل مشكلات كار برايمان بگوييد. !
اما » اوكتاويوپاز « معتقد است كه ترجمه ي خود نوعي آفرينندگي ادبي است و حتي اعتقاد دارد كه شايد تمام شعرهايي كه مي سراييم ترجمه ي شعرهاي ديگري هستند.
و اما من با توجه به ديدگاه » شاملو « و ترجمه هاي درخشانش و نيز نگاه شاعرانه ي » پاز « فقط به بازسرايي شعر معاصر كُرد پرداختم . با حفظ ارزش هاي فرهنگي و قومي آن و نيز انديشه هاي ناب كُردي روح آن شعرها . پس خودم را خائن نمي دانم . اما در اكثر شعرهايي كه ترجمه كرده ام مثل يك سارق حرفه اي عمل كرده ام . همچنان كه در مقدمه ي كتاب » پاسپورت لبخند و آرزو « عنوان كرده ام ، ترجمه شعر براي من يعني سرقت انديشه ي شاعرانه در زبان مبداء و بازسرايي آن در زبان ميزبان . كه اين كار فقط از عهده ي يك شاعر مترجم برمي آيد.
خوب ، حالا با اين تعريف مي توانم به سؤال شما جواب بدهم. يعني اين كه در انتخاب شعرها براي من انديشه هاي تازه و زيبا كه در زيرساخت شعرها پنهان بوده مهم است . از طرفي واقعيت اين است كه من سعي مي كنم هيچوقت هيچ چيزي را انتخاب نكنم . من دوست دارم انتخاب شوم. وقتي مي خواهيد انتخاب كنيد دچار ترديد و دو دلي و شك مي شويد و هميشه اين احتمال وجود دارد كه اشتباه كرده باشيد ، اما وقتي انتخاب مي شويد هيچ ترديد و شكي براي شما وجود ندارد ، حتي اگر اشتباهي هم رخ داده باشد شما مقصر نيستيد ، اين را كلي عرض كردم اما وقتي يك شعر خوب خودش به من چشمك مي زند و به سراغم مي آيد ديگر نمي توانم ترجمه اش نكنم حتي ، اگر از مشكلات ترجمه ي آن شعر هم واقف باشيم ، كه مثلاً فلاني با نوع ترجمه من مخالف باشد و يا حتي شاعر آن شعر به سطر تقديمي كتاب ترجمه ام ايراد بگيرد. واقعيت اين است كه من آن شعر را ديگر متعلق به خودم مي دانم.
با توجه به اين كه ملت كُرد هميشه در شرايط بحراني و جنگ و ... به سر برده اند ، شاعران كُرد به صورت عريان به بيان وقايع پرداخته اند كه من فكر مي كنم وجه هنري شعر با اين كار به خطر مي افتد ، كه نمونه هاي زيادي از اين نوع شعرهاي شعاري در ادبيات كُردي داريم ، حتي خود شما خيلي از آن شعرها را براي ترجمه انتخاب كرده ايد . به نظر شما چه بايد كرد كه شعر در ورطه ي شعار نغلتد ؟
ـ همانطور كه خودتان نيز اعتقاد داريد ، ملت كُردعراق سختي هاي فراواني كشيده تا حالا كه به يك استقلال نسبي رسيده است ، طبيعي است كه شاعران كُرد هم در طي اين سال ها همگام با مردم درگير با اين مصائب بوده اندو خيلي وقت ها شعر فقط يك بهانه براي آنان بوده تا با آن حرف ملت شان را به گوش جهانيان برسانند . حتي لطيف هَلمَت در جايي گفته است كه شعر براي ما در يك دوره هم چون سپري براي مبارزه بوده ، پس شعر كُردي در دوره اي نوعي از شعر مقاومت بود ، مثل فلسطين و ... ما نمي توانيم در چنين موقعيت هايي انتظار خلاقيت هاي ادبي از فعالان ادبي داشته باشيم ، چون با توجه به شرايط زيستي كه آنان داشته اند ، اصلاً فرصت چنين كاري نبوده . انتخابهاي من هم در ترجمه ها طوري بوده كه مي بايست از همه ي نسل ها و سبك ها و دوره هاي شعري ، شاعري را معرفي مي كردم و همانطور كه قبلاً گفتم پيش از همه ي اينها خود شعر مرا انتخاب مي كرد.
در مورد پيشنهاد من براي اين كه شعر به شعار نزديك نشود نيز همين را بگويم كه من نمي توانم در مورد شرايط زيستي و موقعيتي كه تجربه ي آن را ندارم پيشنهاد شعري بدهم . واقعيت اين است كه ما بايد پيشنهادهايمان را براي خودمان مطرح كنيم ، اگر خوب اجرايش كرديم با ارائه نمونه شعر اجرا شده خود به خود نوعي پيشنهاد شعري مطرح كرده ايم كه براي نمونه در شعر كردستان نيز ما نمونه هاي اجرا شده و پيشنهاد شده داريم كه سعي كرده اند با تلفيق فرم و محتوا نوعي شعر جدي خلق كنند.
ـ ببينيد بگذاريد يك واقعيتي را برايتان مطرح كنم و آن اين كه اگر عشق نباشد هيچكسي نمي تواند سطري شعر بسرايد ، اما عشق به مفهوم رمانتيك و سطحي نه ! عشق به همه ي زيبايي ها ، عشق به هستي ، عشق به مرگ ، عشق به وطن و عشق به همه ي انسان ها ! من فقط با اين ديدگاه به سراغ ترجمه ي عاشقانه هاي شعر كُردي رفتم و اگر كتاب را مطالعه كرده باشيد مي بينيد كه عشق به همه ي مفاهيم در اين كتاب وجود دارد و معشوق آنان گاه زني زيباروي است و گاه سرزميني تسخير شده و گاه مادري داغدار و ...
خوب با همه ي تعاريف و صحبت هايي كه از شعر كرديم ، علاوه بر اين كه شعر براي ملتي چون ملت كُرد يا فلسطين در مقطعي مي تواند به عنوان صلاح مبارزه انتخاب شود ، چه نقشي در پيشبرد فرهنگ و زبان چنين ملت هايي ايفا مي كند ؟
ـ خوب اين بستگي به فرهنگ و زبان آن ملت دارد ، مثلاً فرهنگ و زبان ما ايراني ها آميخته با شعر است و اصلاً بخشي از تاريخ فرهنگي و ... ايران به صورت شعر سروده شده و زنده مانده است ، فردوسي در مقطعي از تاريخ حساس ايران اين كار بزرگ را انجام مي دهد و ... ملت هايي هم هستند كه اصلاً هيچ تمايلي به شعر ندارند و زبان آنان زباني ادبي و سرشار از زيبايي ها نيست . و اما بحث ما در مورد ملت كُرد است . زبان و فرهنگ كُردي و فارسي خويشاوندي عميقي با هم دارند و شعر مي تواند وجه اشتراك اين دو ملت باشد.در دوره هاي مختلف از تاريخ اين دو ملت تنها شعر توانسته است وقايع تاريخي و فرهنگي ملت را احياء كند ، مردم كُرد خيلي از منظومه هاي حماسي و عاشقانه را سينه به سينه حفظ كرده و به نسل هاي بعد انتقال داده اند . حتي قديمي ترين تعاليم و نوشته هاي آيين يارسان كه يك آيين باستاني كُردي است به صورت شعر هجايي سروده شده اند و اين نشان مي دهد كه شعر حتي در مقطعي ، نقش به سزايي در آيين ها و عقايد مردم كُرد داشته است.
حتي خود همين شعرهاي شعاري و سياست زده به نوعي بخشي از تاريخ ملت كُرد هستند كه تنها شعر مي تواند آنها را زنده نگه دارد.اما شما با توجه به اين كه شعر كردستاني شعر مقاومت بوده و يا اين طور معرفي شده بود ، در كتاب هاي اخيرتان » زني آهسته گفت عشق « و » عاشقانه هاي سرزمين بلوط « به سراغ عاشقانه هاي شعر كردي رفتيد ، در صورتي كه اكثر شاعران كُردي سعي كرده اند از عاشقانه سرايي پرهيز كنند ، مثلاً عبدالله پشيو در جايي گفته است : » اگر كُرد نبودم و وطن پرستي اجازه مي داد ، در شعرهايم با خيال راحت مي توانستم از زن و زيبايي و ... بنويسيم ، اما واقعيت اين است كه من فرزند بدبخت ترين ملت جهانم و ... " « ؟
ـ البته اين اتفاق در شعر فارسي هم رخ داده است و همانطور كه مي دانيد هيچ استقبالي از اين نوع شعر نشده است و حتي خيلي از آن شاعران به تغيير زبان شعري خود پرداخته و يا دست از شعر سرودن كشيده اند . در طول تاريخ اين نوع جريان ها هميشه اتفاق افتاده است ، چه در شعر فارسي و يا حتي شعر كُردي . اما امروز شما حتي نام آن شاعران جريان ساز را هم به خاطر نمي آوريد . و اما در مورد شعر نسل تازه كردستان شاعران فعال و جدي پا به عرصه گذاشته اند كه اتفاقاً تمامي آنان سرشار از ايده ها و انديشه هاي تازه اند.
بختيار علي ، فرهاد پيربال ، دلاور قره داغي و ... دغدغه ي همه ي اينان در شعر ملت كُرد بوده است . بختيارعلي با پيشنهادهاي تازه در حوزه ي جامعه شناسي نگاه تازه اي نسبت به جامعه ي كُرد دارد و شعر او براي جامعه ي حاضر كُرد است . فرهاد پيربال به نفي نگاه كلاسيك و سنت هاي غلط مي پردازد و در شعرهايش به فرم هاي مختلف دردهاي ملت كُرد را مطرح مي كند و ... طبيعي است شعر آنان شعاري و سياست زده نيست ولي هرگز به انكار انديشه و مفهوم در شعر نمي پردازند . آنها فقط دارند همگام با اتفاق هاي ادبي در جهان ، شعر مدرن كُردي را پيش مي برند.اما در سال هاي اخير برخي جريان هاي شعري در شعر كُردي رواج يافته كه بيشتر به فرم و شكل و ساختار شعر اهميت مي دهند و خيلي جاها مفهوم و انديشه در شعر آنان قرباني مي شود ، خوب با اين شرايط فكر نمي كنيد رسالت شعري و نقش شعر و شاعر تغيير پيدا مي كند.
ـ واقعيت اين است كه اگر چه به ظاهر اولين داستان كوتاه كُردي در سال 1925 ميلادي منتشر مي شود، اما حتي تمام شعرهاي كلاسيك شعر كُردي كه به صورت هجايي سروده شده اند سرشار از روايت هاي داستاني هستند . فضاي ادبيات داستاني مدرن هم كه خوشبختانه در همين چند سال اخير توانسته است به سرعت پيش برود و حتي از مرزهاي كردستان هم عبور كند ، حتي همانطور كه خودتان مطلع هستيد ، داستان هاي شيرزاد حسن ، فرهاد پيربال ، و بختيار علي به فارسي هم ترجمه شده است

وصیت 7

وصیت 7
هيچکس نمی داند
من دختری دارم
با موهايی بافته در ادامه ی روايتم
و همسری که مثل ماه
گاهی از آسمان پايين می آيد
باری از دوش زمين بر می دارد
روی گور من می گذارد
وصیت 6
او هم می ميرد
تا تو آسوده تر به خوابم بيايی
بر سنگ گورش بنويسيد : (شبِ شهربند)
کنار نقش شانه ای که موهای تو را به خواب هم نديد

تو هم می ميری
تا او آسوده تر به دنيا بيايد
در شناسنامه ات می نويسند : (ماهِ شبِ ازلی)
کنار عکسب 4*3 با موهای شانه خورده

من هم می ميرم
تا شما آسوده تر بخوابيد
بر سنگ گورم بنويسيد : (بادِ بی پدر و مادر)
کنار نقش تسبيحی که
صد و يک بار با آن پدر گفت : شکر، آمين

وصیت 6

وصیت 6
او هم می ميرد
تا تو آسوده تر به خوابم بيايی
بر سنگ گورش بنويسيد : (شبِ شهربند)
کنار نقش شانه ای که موهای تو را به خواب هم نديد

تو هم می ميری
تا او آسوده تر به دنيا بيايد
در شناسنامه ات می نويسند : (ماهِ شبِ ازلی)
کنار عکسب 4*3 با موهای شانه خورده

من هم می ميرم
تا شما آسوده تر بخوابيد
بر سنگ گورم بنويسيد : (بادِ بی پدر و مادر)
کنار نقش تسبيحی که
صد و يک بار با آن پدر گفت : شکر، آمين

وصیت ೩-೪-5


وصيت 3
توی مشتم
ايمانم را پنهان کرده ام
اگر باز شدتوی مشت پسرم پنهانش کنيد
وصيت 4
پشت دندان های قفلم
نوک زبان کُردی ام
کلمه ای پنهان کرده ام
به هر زبانی که خواستيد
خدا را با آن صدا کنيد

وصیت 5
مراقب کلماتم باشيد
بعد از من
از زبان شما
با شما حرف می زنند
شما فقط سکوت کنيد

وصیت 2


وصیت 2
نام دخترم را "عسل"
با روبان سياهی به موهاش
تا عزادار مادری باشد که نداشتم
نام برادرش را "سهراب"
با پهلويی دريده
که من کور بودم نديدم
و اين گهواره ی خالی
هميشه عقيم می ماند
مثل زنم
که عاشق اسب چوبی ام شد
و کنار گور پسرش
اين گهواره ی خالی را
چه تلخ "عسل" صدا می زد